سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امکانات

درباره نویسنده
چادر - طلبه های ونوسی
مدیر وبلاگ : دختران طلبه[41]
نویسندگان وبلاگ :
هلیا ونوسی[7]
هدی ونوسی[14]

بازدید امروز : 752
بازدید دیروز :418
آی دی نویسنده
رایانامه

خوراک وبلاگ



نمیدانید خوراک چیست؟

با عضویت در وبلاگ تمام مطالب به ایمیل شما فرستاده می شود.  


آرشیو وبلاگ


سلام
از ونوس نیامده ایم
نسوان تک وجهی
شیر صفتان!!
جامعة الزهرا از نگاه دوربین
مزاحم
سرویس جامعه الزهرا !
عزاداری مدرن!
غزه! غزه! به دادشان برسیم
حاج آقا تو حرف نزن
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
حجاب و ترک خودآرایى در انظار عموم
آیا از جنگ بین دو جنس خسته نشده اید؟
از شادى تا اندوه
طلبه های ونوسی(دختران طلبه)
اهانت تا کجا؟!
مبلغ کوچولو
دلمان برای وحدت تنگ شده!
چادر برای آقایون ، سبیل برای خانم ها
دور از جان خر
صدایی که من را زمین گیر کرد
کارشناسی ارشد
برای خودم شخصیت قائلم
دلم جنوب می خواهد
فقر فرهنگی
مباحثه
به جای مادر
از خانم های طلبه بدم می اید
شب...
با خط لب بنویس!
شما هم عمامه می ذارید؟
این همه هیاهو برای چه؟؟؟
تهران شهر اخلاق...
من روضه ام
آقا بوق نزن!
بیسواد! به خودتم می گی آخوند؟
وقتی بعضی چیزها عادی شود...
سنجش به سبک دقت
هزار همه
عباس، ای نمایشگاه زیبایی
ای کاش من جای تو بودم
بیانیه
ببخشید من عذر دارم!
چرا هل می دی؟


پیوندها




موسیقی وبلاگ




لوگوی وبلاگ


چادر - طلبه های ونوسی


زانتیا: بوق بوق بوق
من:
 رفت

ماکسیما: بوق بوق بووووق
من:
آخیش رفت

206: بوووق بوق بووق
من:
اینم رفت

تاکسی: ب و ق
من:

چادر به سرم، صورت بدون آرایش، ظاهری ساده، کیف لپ تاپ و پوشه جزوه ها دستم ... .
هر چه سرتا پام رو برانداز میکنم، چیزی که شبیه دخترایی باشم که دنبال دوست میگردن نمی بینم!اصلا من و جلف بازی!؟

یادش بخیر! قدیما چادر رو به عنوان خط قرمز می شناختن، ولی الان دیگه چادری و غیر چادری زیاد توفیری نداره، دیگه  اون قداستی که باید داشته باشه نیست.
دیگه فکر نمیکنن اون دختری که چادر سرش میکنه، دنبال ه ر ز گ ی نیست. 


پ . ن ....................................
به حمایت از این موج نوشتم و من هم به نوبه خودم دهان به اعتراض گشودم. شما هم اعتراض می کنید؟

نویسنده : دختران طلبه ، ساعت 11:32 صبح روز جمعه 89 مرداد 29

سلام، مدت زیای بود که نمی نوشتم علت اصلیش هم این بود که تعلقم به نت را خرما خورده بودم و حلوا برایش درست کرده بودم، بعد یک روز هم که آمدیم نوشتن از خودمان در کنیم این حضرت وفا لطف فرموده بودند و پسورد را تغییر فرموده بودند! بگذریم و بگذریم در کل بازگشتیم که بمانیم...!

امروز امتحان یا بهتر بگویم کنکور کارشانسی ارشد داشتم، رشته اش حالا بماند شما خیال کنید زبان و ادبیات فرانسوی!!
نکته ای که برایم مثل همیشه قابل توجه بود نوع پوشش و چادرهای خواهران محترمم بود، به نظر من خیلی خوب و مناسب است که ما چندین نوع چادر و پوشش اسلامی داشته باشیم و هرکس با نوع سلیقه و تفکر و نیازش از همان نوع پوشش استفاده کند اما چیزی که برایم سوال است این است: مگر چادر و حجاب را برای این قرار نداده اند که جذابیت را بگیرد؟ پس چرا عده ای در همان چادر برای جذابیت استفاده می کنند؟ چرا عده ای جوری از رنگ های چادر و روسری استفاده می کنند که اگر چادر نمی پوشیدند جذابیتشان کمتر می شد! این تنوع بر مبنای هدف با حجاب کردن و پوشش مناسب تن بد حجابان است یا با هدف ترویج جذابیت از طریق چاnدر؟؟؟؟؟

به عقیده من نباید از چادر جوری استفاده کرد که جذابیت را تحویل دیگران دهد، نباید از رنگ ها در جهت جذابیت استفاده کرد، اگر حجابی جذابیت را تحویل دیگران دهد دیگر حجاب نیست چون حجاب آمده برای از بین بردن جذابیت نه جذاب کردن!

حجاب مثل قلم می ماند همانگونه که می شود با قلم قرآن نوشت می شود مطالب غیر اخلاقی هم نوشت! مهم این است که از آن درجهت درست استفاده کرد!

پ.ن:
یک. هر کسی هر نظری به ذهنی می رسد در این باره دریغ نکند لطفا!
دو. خواهر وفا یک عکس مناسب برام پیدا کن بزار تنگ مطلبم به قول معروف!
سه. نداریم... خصوصیه!



نویسنده : هلیا ونوسی ، ساعت 8:14 عصر روز جمعه 88 بهمن 30

امروز یکی از دوستانم به من پیشنها داد که با هم به سینما برویم، این سینما رفتن هم معمولا برای خودش لااقل سه چهار ساعت وقت ادم را می گیرد.
توی دلم بهش گفتم:" آخه بابا الان وسط امتحانات چه وقته سینما رفتنه! "

در ذهنم دنبال راه چاره ای می گشتم تا از همراهیش شانه خالی کنم، ولی خب چه کنیم که آب نطلبیده مراد است!

قرار فردا را با او گذاشتم، موقع ورود به سالن سینما، صدای فششی شنیدم، توی دلم به خودم گفتم: " بابا عجب مردم باحالی داریم ما، هنوز فیلم شروع نشده چیپس و پفک هاشون رو باز کردن میخوان بخورن!"
یک قدم دیگر که برداشتم دیدم صدا با شدت بیشتری اوج گرفت، کمی که دقت کردم دیدم ای وااااای...
گوشه ی چادرم نمیدانم به کجا صندلی گیر کرده بود که تقریبا دو وجب چادرم را همراه خودش برد.

با کنفی روی صندلی نشستم، این همراه و دوست گرام هم که عین خیالش نبود!
فیلم کوفتمان شد! تا اخر فیلم داشتم به این فکر می کردم که با این چادر اب کشیده ام چطور تا خانه بر گردم!
آخر سر مجبور شدم سوزن ته گیردی را که به روسری ام زده بودم بردارم و طوری سوراخ ! ایجاد شده را محو کنم تا رسیدن به خانه دوام بیاورد.

نکته: همیشه آب نطلبیده مراد نیست...

نویسنده : دختران طلبه ، ساعت 10:22 عصر روز چهارشنبه 88 دی 23

امروز برای کاری رفته بودم بیرون نخطه/
موقع برگشتن خانم همسایمون رو دیدم نخطه/
وقی دیدمش چهار تا شاخ در اوردم ولی بعدا با اجازتون سه تای دیگه هم غرض گرفتم گذاشتم رو سرم نخطه/
دیدم یه چادر خوشگل گذاشته روی سرش و داره تند تند طرف من میاد نخطه/

راستش اولش ترسیدم، به خودم گفتم این که تا دیروز هر وقت میدیدمش فکر میکردم پسر کوچولوش صورتش رو با دفتر نقاشیش اشتباه گرفته، حالا چی شده که صورتش ترو تمیز و یه چادر خوشگل هم پوشیده علامت تعجب/

با خوشرویی به من سلام کرد و من هم جوابش رو دادم، از قیافه ام فهمید که تعجب کردم برای همین قبل از اینکه چیزی بپرسم شروع کرد به توضیح دادن و به من گفت پسر کوچولوی شش ساله اش اون رو چادری کرده علامت گیگا تعجب/
گفتم پسر کوچولوتون علامت سوال/

گفت اره، آخه می دونید قضیه چیه، پسرم هر وقت می اومد خونه ی شما نمیدونم شما باهاش چیکار می کردید که وقتی وارد خونه می شد به من می گفت مامان میشه از این به بعد تو هم مثل خاله وفا چادر بپوشی علامت سوال/

ازش پرسیدم برای چی علامت سوال/ با شیرین زبونی اینطوری جوابم رو داد که آخه خاله وفا خیلی مهربونه تو هم چادر بپوش که از این به بعد مثل خاله وفا مهربون باشی علامت تعجب/ الان دو ماهه که این رو داره به من میگه منم آخر سر تسلیم شدم نخطه /

منم خندیدم و تو دلم گفتم عجب مبلغ کوچولویی تربیت کردم خبر نداشتم هاااااا و بعد در ادامه بهش گفتم من نه به پسرتون توصیه ای در مورد حجاب شما بهش کرده بودم و نه حرفی زدم ، فکر کنم پسرتون این ذهنیت براش درست شده که هر کسی حجاب داشته باشه فوق العاده مهربونه، اونم فقط بخاطر اینکه بهش محبت میکردم و زمانی که خونه ی ما بود تنهاش نمی ذاشتم و باهاش بازی میکردم، فقط همین...
وفا ونوسی


نویسنده : دختران طلبه ، ساعت 12:0 عصر روز شنبه 88 شهریور 21

آخرین یادداشتها