روزهای آخر فصل تابستان، آنقدر حرم شلوغ است، که هنگام خروج یا ورود، امکان ندارد با معضل هُل! مواجه نشوی!
در عجبم مسیری که به راحتی می توان از آن عبور کرد، که دیگر اینقدر فشار، هُل، زور نمیخواهد!
با چه تلاشی تو را با خود هم مسیر می کنند تا سریع تر به مقصدشان برسند! نتیجه اش هم این می شود!
سرت به جلو، تنت به عقب،دست راستت به سمت چپ ، دست چپت به سمت راست، پاهایت هم روی هوا، اصلا نیازی نیست قدمی بر داری! خودش می رود...
آخرش هم معلوم نمیشود از کجا سر در میاوری! میخواهی به سمت رواق حضرت خدیجه(س) بروی، سر از صحن مسجد اعظم در می آوری!
با هر سختی بود مسیر انحراف شدم را بر میگردم.
دلهره هام ....................................
این روزها ارشادها و موعظه هایمان شده قضیه همین هُل دادن، شاید بشود تا یه مسیری شخص را با خود همراه کرد، ولی همین که از تو جدا شد و باریکه ایی یافت، به مسیر قبلی خودش بر می گردد...
عقبه ی کار که درست شود دیگر نیازی به هُل دادن نیست، خودش می رود، خیلی راحت، نیازی هم به همراه و مراقب نیست...
در عجبم مسیری که به راحتی می توان از آن عبور کرد، که دیگر اینقدر فشار، هُل، زور نمیخواهد!
با چه تلاشی تو را با خود هم مسیر می کنند تا سریع تر به مقصدشان برسند! نتیجه اش هم این می شود!
سرت به جلو، تنت به عقب،دست راستت به سمت چپ ، دست چپت به سمت راست، پاهایت هم روی هوا، اصلا نیازی نیست قدمی بر داری! خودش می رود...
آخرش هم معلوم نمیشود از کجا سر در میاوری! میخواهی به سمت رواق حضرت خدیجه(س) بروی، سر از صحن مسجد اعظم در می آوری!
با هر سختی بود مسیر انحراف شدم را بر میگردم.
دلهره هام ....................................
این روزها ارشادها و موعظه هایمان شده قضیه همین هُل دادن، شاید بشود تا یه مسیری شخص را با خود همراه کرد، ولی همین که از تو جدا شد و باریکه ایی یافت، به مسیر قبلی خودش بر می گردد...
عقبه ی کار که درست شود دیگر نیازی به هُل دادن نیست، خودش می رود، خیلی راحت، نیازی هم به همراه و مراقب نیست...