به گل فروشی رفتم تا برای دیدن یکی از دوستانم دسته گلی بخرم .
من بودم، یک پسر جوان، و یک خانم میانسال!
خانم میان سال دستش را گذاشت روی چند شاخه گل و به فروشنده گفت :
"آقا اگه زحمتی نیست این گل ها رو برام بپیچید، پسرم چند وقت بود حالش بد شده بود امروز بهتر شده میخوام براش گل بخرم"
پسر جوان که آن طرف تر گل هارا نگاه میکرد، زیر لب گفت:
"ما اگه زیر تریلی هم بریم مادرمون اینطوری بهمون محبت نمیکنه!"
دلم برای پسرک سوخت که چرا اینگونه نگاهش را به جرعه ای از محبت مادرانه دوخته؟! به خودم گفتم این همه در مورد محبت مادری و فداکاری شان گفته اند.
با این حال چطور شده که زن ها و مادران امروز ما اینطور از نقش شان و طبیعت زنانه شان فاصله گرفته اند؟! ...