دلم جنوب می خواهد مسجد جامع خرمشهر، فکه، طلائبه، آسمان شب های آبادان، کوچه ی منتهی به حوزه علمیه...
آنجا که فرشتگان آروزی دو رکعت نمازش را دارند...
.
.
.
تو به جنوب رفته ای به شلمچه... پشت سیم های خار دارد، وقتی غروب می شود، صورتت را که به خاک گذاشتی یاد من هم باش...
چقدر بغضم نوای حسرت با تو بودن را با سوز سر می دهد...
آنجا شب ها هم آفتابی است...
خورشید ها آرمیده اند...
پ.ن:
یک. وفا وقتی کامنتای چارقد رو دیدم در مورد اون پست معروف کلی به اعتماد به نفسم اضافه شد! حس تواضع دارم الان مثلا!!!
دو. تهران خوبه خلوته دوس دارم برم پارک لاله شاید فردا رفتم...
سه. آخر هفته بر می گردم قم!