اگر حرف بزنیم میگن حاج آقا تو حرف نزن، برو مسائل شرعیت رو پاسخ بده برات بسه، و ما رو با این حرفها می کوبنن و میگن دین از سیاست جداست، در حالی که نمی دونن دین عین سیاسته، اگر هم حرف نزنیم میگن مفت خورها، چرا این حرف رو نزدی، و یا چرا از اون حرف طرفداری نکردی و یا جلوی فلان حرف رو نگرفتی ، چرا؟ چون آخوندیم!!!
خدای من ، چیکار کنم، با کدام سازشان برقصم، نه میتوانم از درد و دل های خود بگویم، چون سریع محکوم می شوم که یک زن طلبه هستم و چرا این حرف را زدم، چرا؟ چون ضد حقوق زن هاست!!! اینگار نه انیگار خودم هم جزو یکی از این زنها هستم... و اینها شدند به مثال کاسه ی داغ تر از آششششششششش...
و نه می توانم از حرفهای مملکت خودم بگویم، چون میگویند تو برو فعلا یاد بگیر چطور عمامه ات را بپچی بعد بیا دخالت کن و برای خودت نطق کن، چون حرف زدن همان و موضع گیریشان هم همان... سریع جبهه می گیرند و می گویند همه اش تقصیر شما آخوند هاست و این فضولی ها به شما نیامده... و سریع ربطش می دهند به ولایت فقیه که اصلا نمی دانم ربطش به ولی فقیه چیست!!! که این قدر با این موضوع مشکل دارند!!! و می گویند حکومت آخوندیییییییییی!!!
و نه میتوانم از بیرون مرزها بگویم چون می گویند شما ها فقط دلتان برای بقیه می سوزد و مملکت خود را رها کرده اید... و وقتی بگویی می گویند برو حاج آقا یحتمل این جا را با بالای منبرت اشتباه گرفته ای!!!
وای خدای من، پس کجا حرف بزنم؟! چه بگویم؟! به که بگویم؟! کجا درد و دلهایم را بکنم، وقتی توی این دنیای مجازی نتوانی همه جانبه همه چیز را بررسی کنی و حرف خودت را بزنی دیگر از دنیای واقعی چه انتظار...
از وقتی که سرم را داخل این دنیای مجازی و بی چفت و بست کرده ام خیلی چیزها دستگیرم شد، این تجارب را مانند قبلی ها روی هم نگه میدارم تا مبادا به کسی توهین شود!!! حرف زیاد است ولی حوصله خوانندگان کم که بخواهند این مطالب بی سر و ته را بخوانند...