زنده یاد سید حسن حسینی می گفت:
«من بر آنم که هم قافیه بودن مرد با درد اتفاقی نیست!»
علی
مرد ِ درد
دردهای 40 قمری که انگار زنده میشود در 1391 شمسی!
دردهای علی را در آخرین خطبهی سوزانش میشنویم:
اکنون جز کوفه چیزی برای من نمانده که بخواهم وسعتش بخشم یا از وسعتش بکاهم
ای کوفه! اگر قرار است با این همه مصیبت برای من باشی، ننگ بر تو!
مردم! به خدا قسم میدانستم شام به زودی بر شما غلبه خواهد کرد.
آنها در حمایت از باطل خود، وحدت دارند.
ولی شما در دفاع از حق، دچار تفرقهاید.
شما به حرف حق امام خود اهمیت نمیدهید.
ولی آنها به حرف باطل امام خود عمل میکنند.
آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانتکارید.
آنها در شهرهای خود به اصلاح و سازندگی مشغولند و شما به فساد و خرابکاری
آنقدر پست شده اید که اگر کاسه چوبی آب را به یکی از شما امانت دهم، میترسم بند آن را بدزدید!
خدایا!
من این مردم را خسته کردم از بس پند و اندرز دادمشان.
آنها هم مرا خسته کردهاند.
دلم شکسته
خدایا! به جای آنها، مردمی بهتر به من بده.
و به جای من، رهبری بدتر بر آنها مسلط کن!
خدایا! دلهای این مردم را مثل نمک ِ در آب، آب کن!
به خدا دوست داشتم به جای شما کوفیان هزار سوار از بنی فراس داشتم که تا صدایشان میزنی مثل ابرهای تابستانی به سوی تو میشتابند.
این را گفت و از منبر پایین آمد.
...........
نهج البلاغه/ خطبه 25