خیابان صدای جیغ و دادش را در گلو میچرخانید
گوش کسی بدهکار نبود
ناگهان ترمزی صدای جیغ را برید
گامها به سمت جیغ شتافتند
دختری گرفتار در چنگال خبیث نرهای تشنه
ناجیان به سمت شغالها میدویدند
شغالها نه غیرت دارند نه مردانگی
شیشهای میشکند
حالا ناجی فقط خون میبیند از پشت تکه شیشههای خرد شده در چشمش
دخترک رها میشود
و خونها جاری...
خیابان سرش را پایین میاندازد
از شرم چشمان تو
ا
حجة الاسلام فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران