لالا لالا لالا، گل لاله
زندگی بی تو واسم محاله
بیا از وقتی که تو رفتی
این دل همش داره می ناله
..................
رفته بودم بیرون از شهر، موقع برگشتن راننده آژانس نوار گذاشته بود، و این جملات مضحک رو خواننده می خوند، اولش کلی خندیدم بعد به خودم گفتم عجب الاف هایی هستند بخدا، آخه به من چه که زندگی بدون اون واست محاله یا محال نیست! به من چه که گلت پرپر شده ؟! آخه این حرفها زدن داره؟! آخه مرد حسابی تو اگه اینکاره بودی میرفتی یه تلفن ور میداشتی بهش زنگ میزدی، والا بخدا.
بدبخت جوون هایی که دلشون رو با این ها خوش کردند، البته زیاد هم تقصیر اونها نیست، وقتی کسی نباشه که درست شادی کردن و انرژی خالی کردن رو به اونها یاد بده و بشناسونه و بگه شادی یعنی چه؟ یه همچین اتفاق هایی هم ما بعدش میاد.
باور کنید من هم هنوز سنی ازم نگذشته که فکر کنید مثل پیرزن ها حرف میزنم، ولی اونقدر به اطرافم واقف هستم که بخوام تو زندگیم به غیر از مهم چیز دیگه ای برام اهمیت نداشته باشه.
در کل مسیر مدام به این فکر میکردم که مگه چی میشه که یه جوون تا جایی به رشد عقلی می رسه که یکی از فیلسوفان مطرح امروز، جلوش به زانو در میاد و یکی هم به یک جایی می رسه که از حیوون هم پست تر میشه.
جوابش رو فقط تونستم توی همین مسئله جا بدم " فقر فرهنگی"
بله الان نه تنها جوونهای ما بلکه اکثر مردمان جامعه مون توی فقر فرهنگی به سر می برند.
باور کنید که میشه روشون کار کرد، ولی اگر جامعه فضا رو یه کم برای اهلش باز نگه داره.