سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امکانات

درباره نویسنده
لطفا به انشای نانوشته تان ننازید! - طلبه های ونوسی
مدیر وبلاگ : دختران طلبه[41]
نویسندگان وبلاگ :
هلیا ونوسی[7]
هدی ونوسی[14]

بازدید امروز : 502
بازدید دیروز :638
آی دی نویسنده
رایانامه

خوراک وبلاگ



نمیدانید خوراک چیست؟

با عضویت در وبلاگ تمام مطالب به ایمیل شما فرستاده می شود.  


آرشیو وبلاگ


سلام
از ونوس نیامده ایم
نسوان تک وجهی
شیر صفتان!!
جامعة الزهرا از نگاه دوربین
مزاحم
سرویس جامعه الزهرا !
عزاداری مدرن!
غزه! غزه! به دادشان برسیم
حاج آقا تو حرف نزن
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
حجاب و ترک خودآرایى در انظار عموم
آیا از جنگ بین دو جنس خسته نشده اید؟
از شادى تا اندوه
طلبه های ونوسی(دختران طلبه)
اهانت تا کجا؟!
مبلغ کوچولو
دلمان برای وحدت تنگ شده!
چادر برای آقایون ، سبیل برای خانم ها
دور از جان خر
صدایی که من را زمین گیر کرد
کارشناسی ارشد
برای خودم شخصیت قائلم
دلم جنوب می خواهد
فقر فرهنگی
مباحثه
به جای مادر
از خانم های طلبه بدم می اید
شب...
با خط لب بنویس!
شما هم عمامه می ذارید؟
این همه هیاهو برای چه؟؟؟
تهران شهر اخلاق...
من روضه ام
آقا بوق نزن!
بیسواد! به خودتم می گی آخوند؟
وقتی بعضی چیزها عادی شود...
سنجش به سبک دقت
هزار همه
عباس، ای نمایشگاه زیبایی
ای کاش من جای تو بودم
بیانیه
ببخشید من عذر دارم!
چرا هل می دی؟


پیوندها




موسیقی وبلاگ




لوگوی وبلاگ


لطفا به انشای نانوشته تان ننازید! - طلبه های ونوسی


از پله های جلوی دانشگاه بالا میروم چند پسر ایستاده اند تا مرا میبینند میگویند:
"آخی خونه نداشتی چادر زدی؟"
یکی شان هم صدای گربه در می آورد، به خیالش نمیدانم منظورش را...
کاش میشد یک لحظه... آن وقت هوش از سرش میرفت و از این به بعد به جای صدای گربه صدای مرغ عشق در می آورد! استغفرالله... در این ماه رمضان...!
خانم اردتمند(این اسم را من گذاشته ام رویش) نیز بین پسرهاست و صدای قهقه اش تا دانشکده کناریمان میرود! مرا که میبیند از همان دور بلند سلام میکند من هم با اشاره ای و سلامی زیر لب جوابش را میدهم...!
هیچ وقت یادم نمیرود روز اول دانشگاه زمان انتخاب واحد، همین خانم اردتمند آدرس نمازخانه را جای اطاق مدیر گروه داد به من و بعد هم شاید یک هفته ی خنده و شادی را به بچه های کلاس هدیه کرد! جوری که دیگر هرکسی میخواهد بگوید اتاق مدیر گروه میگوید نمازخانه(همه را چراغ نفتی میگرد ما را کبریت سوخته)
ناراحت نمیشوم بگذار کمی خوش باشند! ما ونوسی ها صبوریم اما اگر آن رگ ونوسیمان بالا بیاید...!
خانم ارادتمند و باقی بچه ها میدانند من طلبه هم هستم، یعنی خودم تابلو کرده ام از همان روز اول خواستم بدانند! خانم اردتمند معمولا روسری آبی کم رنگ دارد و صورتش پر از ملات و شفته و سیمان آرایش است و اگر با او سلام کنی برایت قهقه میزند...!
با خانم ارادتمند خیلی رفیق هستم، خانم ارداتمند فکر میکرد ما همیشه و همه جا با همین چادر چارقد و همین پوشیه ایم و حتی در مجالس جشن و عروسی و... هم پوشیه میزینم وشاید سخنرانی ای داریم و آقای تهرانی را دعوت میکنیم و قرآن به سر میگیرم و گریزی هم به کربلا و روضه و سینه زنی و هروله و آخر هم مثل هیئت ها شام میدهیم!
عروسی برادرم دعوتش کردم...!
شد خانم ارادتمند...!(یعنی ارادتمند دختر چادری ها)
آی ایهاالناس(منظور نسوان تک وجهی است) لطفا به انشای نانوشته تان ننازید! در پس خیال های باطلتان...!
فرق شما با ما این است که ما دوکار انجام میدهیم شما یکی...!
شما همیشه یک جور هستید چه بیرون خانه و چه در خانه و ما در بیرون با  یک جور لباسیم و چادر چارقد داریم و پوشیه و در خانه یک جور دیگر! به خیالتان در خانه پوشیه میزینم ز ر ش ک!
ما هم عروسی داریم، ما هم لباس مهمانی میپوشیم ماهم میرویم پاساژ و ساتن و پارچه ی کار دست میخریم، ساری میپوشیم لباس شب داریم(قابل توجه آقایان: لباس های برّراق را میگویند) و صدتای شما(مقصود همان نسوان تک وجهی است) را میگذاریم در جیب کت شلوار زرشکیمان و میبریم با خود مهمانی و سورِ بعد از عمره ی همسایمان، خیر سرمان ونوسی هستیم ها...!
همه ی اینها درست اما ما روی چادر مان تعصب داریم، و حساسیم در حد لیگ برتر انگلستان...!
                                                                                                     


نویسنده : دختران طلبه ، ساعت 1:52 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 12

آخرین یادداشتها