دوست ندارم عادی شود، اما عادی شده است، دوست ندارم عادی شده باشد اما عادی شده است، بعضی چیزها عادی شده است، دیگر کسی برایش قبیح نیست خیلی عادی، عادی، عادی...
فراموش کرده ایم...
اینکه موها را بیندازیم بیرون از روسری و حتی چادر...
فراموش کرده ایم، برایمان عادی شده است، بلاخره یا بد است یا بد نیست! یا حرام است یا حرام نیست! یا خدا در سوره نور گفته است بیرون گذاشتن مو اشکال دارد و یا نگفته است!(سوره نور آیه 31)
خیلی عادی از کنارش می گذریم، برایمان عادی شده است، یا خدا گفته است یا نگفته است این وسط بینابین چیزی نداریم، چرا یادمان می رود؟؟؟
چرا به صد جور توجیه می کنیم به پاکی دل ؟؟؟؟
مگر خدا در سوره عصر نمی گوید "الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات" کجا خدا گفت فقط ایمان کافی است؟؟؟؟ کی خدا گفته است دلت پاک باشد؟؟؟ برای من سئوال است این چه دل پاکی است که به ظاهر سرایت نکرده و ظاهر هنوز آلوده است؟؟؟؟؟ شب قدر هم فراموش نمی کنیم، باز به همان صورت و شاید بدتر از روزهای قبل...
به هیچ وجه خودم را از کسی بالاتر نمی دانم و هیچ گاه به ذهنم خطور نمی کند من بهتر هستم، اما چرا به این سادگی و به این راحتی دستور یقینی خدا را زیر پا می گذاریم؟؟؟؟ آخرش چه می شود یا قرآن را قبول داریم یا نداریم، یا امامان را قبول داریم یا نداریم! اول و آخر همین است یک کتاب که گوشه تاقچه خاک می خورد... چرا انقدر برایمان عادی می شود؟؟؟
یاد سخن امام معصوم(علیه السلام) می افتم...
فرمودند:
خدا گناهانی را که عادی شود را نمی بخشد...
شب ها که شروع می شود لایه ای سیاه تو را می گیرد، یک لایه سیاهی که نشان دهد تو همه چیز را نمیدانی، یک لایه که بفهماند در این عالم بعضی حقایق مخفی اند...
و این گونه شد که شب ها شدند متعلق به بندگان خالص خدا...
آنان میدانستند در این سیاهی چه نوری نهفته است و می دیدند نشان خدا را در تاریکی و ظلمت شب...
شب دراز است و چشمانم خسته...
خدا مرا ببخشد بخاطر گناهانم...
الاهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی...
(مناجات التوابین خمسه عشر)
شب... شب... شب...
اوتوبان های خلوت...
دید زدن ماشین های پر سرعت از بالای پل های عابر پیاده...
ماهی که پشت برج میلاد کز کرده است...
روز... روز... روز...
شلوغی...
زنان بزک کرده...
دود آدم ها و ماشین ها اکسژن معصومیتم را بی رحمانه می بلعند...
هرچند اینجا زمان برکت ندارد اما شب هایش را عاشقانه می پرستم...
به قول بنر های نصب شده در شهر شهرداری...
تهران... شهر اخلاق...
پ.ن:
عازم سفرم... حلال کنید در بازگشت خبرهای خوبی خواهید شنید...:)
یک.
تلوزیون... مجلات... روزنامه ها...
اسمس بزنید، مساوی؟؟؟ برد؟؟؟ باخت؟؟؟
پیش بینی کنید سیصد هزار تومان جایزه می دهیم...
ایرانسل تخفبف پیام دارد به هوادارن مشابه یک تیم...
گزیده مجلات ورزشی دنیا را برایتان می خوانم...
فلان مربی دامادش را آورده توی تیم...
فردوسی پور: فلان بازیکن ناف ندارد!!!
بنویس...
امتحانات تموم...
این همه هیاهو برای چه؟؟؟
دو.
نمایشگاه آثار گرافیکی آقای دوست محمدی...
سلام بر دردانه کبود...
کلمه فاطمه را کبود کرده است...
چه چیز فاطمه را کبود کرده است؟؟؟
سه.
چهار راه بیمارستان...
عکس یک دختر چادری... بنر... کلمه حجاب... الان سال چند است؟؟؟ سال 50؟؟؟ این طرح گرافیکی مال الان است؟؟؟؟ اصلا این گرافیک است؟؟؟
چقدر حجاب مظلوم است...
پ.ن:
نفس عمیق با چشمان بسته...
دلم جنوب می خواهد مسجد جامع خرمشهر، فکه، طلائبه، آسمان شب های آبادان، کوچه ی منتهی به حوزه علمیه...
آنجا که فرشتگان آروزی دو رکعت نمازش را دارند...
.
.
.
تو به جنوب رفته ای به شلمچه... پشت سیم های خار دارد، وقتی غروب می شود، صورتت را که به خاک گذاشتی یاد من هم باش...
چقدر بغضم نوای حسرت با تو بودن را با سوز سر می دهد...
آنجا شب ها هم آفتابی است...
خورشید ها آرمیده اند...
پ.ن:
یک. وفا وقتی کامنتای چارقد رو دیدم در مورد اون پست معروف کلی به اعتماد به نفسم اضافه شد! حس تواضع دارم الان مثلا!!!
دو. تهران خوبه خلوته دوس دارم برم پارک لاله شاید فردا رفتم...
سه. آخر هفته بر می گردم قم!
سلام، مدت زیای بود که نمی نوشتم علت اصلیش هم این بود که تعلقم به نت را خرما خورده بودم و حلوا برایش درست کرده بودم، بعد یک روز هم که آمدیم نوشتن از خودمان در کنیم این حضرت وفا لطف فرموده بودند و پسورد را تغییر فرموده بودند! بگذریم و بگذریم در کل بازگشتیم که بمانیم...!
امروز امتحان یا بهتر بگویم کنکور کارشانسی ارشد داشتم، رشته اش حالا بماند شما خیال کنید زبان و ادبیات فرانسوی!!
نکته ای که برایم مثل همیشه قابل توجه بود نوع پوشش و چادرهای خواهران محترمم بود، به نظر من خیلی خوب و مناسب است که ما چندین نوع چادر و پوشش اسلامی داشته باشیم و هرکس با نوع سلیقه و تفکر و نیازش از همان نوع پوشش استفاده کند اما چیزی که برایم سوال است این است: مگر چادر و حجاب را برای این قرار نداده اند که جذابیت را بگیرد؟ پس چرا عده ای در همان چادر برای جذابیت استفاده می کنند؟ چرا عده ای جوری از رنگ های چادر و روسری استفاده می کنند که اگر چادر نمی پوشیدند جذابیتشان کمتر می شد! این تنوع بر مبنای هدف با حجاب کردن و پوشش مناسب تن بد حجابان است یا با هدف ترویج جذابیت از طریق چاnدر؟؟؟؟؟
به عقیده من نباید از چادر جوری استفاده کرد که جذابیت را تحویل دیگران دهد، نباید از رنگ ها در جهت جذابیت استفاده کرد، اگر حجابی جذابیت را تحویل دیگران دهد دیگر حجاب نیست چون حجاب آمده برای از بین بردن جذابیت نه جذاب کردن!
حجاب مثل قلم می ماند همانگونه که می شود با قلم قرآن نوشت می شود مطالب غیر اخلاقی هم نوشت! مهم این است که از آن درجهت درست استفاده کرد!
پ.ن:
یک. هر کسی هر نظری به ذهنی می رسد در این باره دریغ نکند لطفا!
دو. خواهر وفا یک عکس مناسب برام پیدا کن بزار تنگ مطلبم به قول معروف!
سه. نداریم... خصوصیه!