بیانیه خاله قزی به سازمان حقوق بشر:
«شما جیب ما رو نزن نمیخواد حقوق ما رو بدی»
امکانات
خوراک وبلاگ
آرشیو وبلاگ
پیوندها
موسیقی وبلاگ
لوگوی وبلاگ
بیانیه خاله قزی به سازمان حقوق بشر:
«شما جیب ما رو نزن نمیخواد حقوق ما رو بدی»
ـ بیا شربت بخور
ـ من روضه ام
ـ عزیزم روضه نه ، روزه. تازه الان که کسی روزه نیست. روزه یعنی روز نخوری شب بخوری. الانم نزدیک سحره. همه با هم سحری میخوریم و روزه میگیریم.
همه تا سحر بیدار بودند. حتی این دختر کوچولوی چهار سالهمون. مشغول انداختن سفره سحری بودم که خوابش برده بود. هرچی صداش کردم بیدار نشد.
صبح که از خواب بیدار شد...
ـ عزیزم بیا اینو بخور، گرسنه خوابیدی.
ـ من روزه ام.
ـ خب شما سحری نخوردی، بیا سحری بخور بعد روزه بگیر.
ـ من روزه ام.
وقتی با چادر کوچولوش توی خیابونای تهران راه میرفت، دوست مامانش گفت: طفلکی! چرا بچه رو اینقدر اذیت میکنید؟ وقتی هم مامانش میگفت: «خودش اصرار میکنه» دوستش باور نمیکرد.
مدتهاست توی رفتار بچهها دقت میکنم و روز به روز به فطرتِ خدا جویانه بیشتر ایمان میارم.
وقتی خودمون از فطرتمون دور شدیم، از کارای بچهها تعجب نکنیم.
دیروز یکی از دوستانم که در آزمون جامعة الزهرا شرکت کرده بود، پرسید:
ـ جامعه محیطش بستهس؟
ـ نه
ـ یعنی میشه آرایش کرد؟
ـ چی؟!!!
ـ آرایش. میشه آرایش کرد؟
ـ جامعة الزهرا رو میگی دیگه؟!!!
ـ آره، نمیذارن آرایش کنید؟
استاد دانشگاهمان میگفت:
توی دانشگاههای درست و حسابی آمریکا و اروپا، آرایش کردن و همراه داشتن لوازم آرایش ممنوعه. چون دانشگاه جای درسه. نه چیز دیگه.
یک خاطره از دانشگاه خودمان:
استاد: اینجا رو غلط نوشتی، درستش کن.
(دانشجو دارد کیفش را به هم میریزد.)
استاد: خودکار پیدا نکردی؟ با خط لبت بنویس!
تصورش را بکنید به دانشجوهای ما بگویند آرایش کردن ممنوع!
کوی دانشگاههاست که طغیان خواهد کرد..
و فریادهای «ما آزادی میخواهیم» است که بلند خواهد شد..
و ...
اجازه بدهید ادامه ندهم!
بعضی وقتها فکر میکنم کشورهای پیشرفته نشستهاند و به حال ما جهان سومیها میخندند که داریم فرهنگ و تمدن و آزادی را توی این کیفهای آرایشی جستجو میکنیم.
و من چقدر خوشحالم که جامعة الزهرا جای درس خواندن است نه چیز دیگر...
آخرین یادداشتها