• وبلاگ : طلبه هاي ونوسي
  • يادداشت : نقدي بر تاريخ با نگاهي به نهج البلاغه
  • نظرات : 3 خصوصي ، 65 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام

    اميدوارم ويرايش و يا پاک نکنيد

    و در آخرين گفتار يادآور ميشوم و از حضور مرخص

    اين وبلاگ بنده است ببينيد چه کسي خدمت به شيعه ميکند شما و يا ديگران؟!!http://rezaiman.blogfa.com

    بيشتر انسان‏ها گرفتار رذايل نفسانى چون كينه، حسد، بخل و طمع هستند كه آنها را به تهمت زدن به ديگران وا مى‏دارد و باعث مى‏شود از سادگى و صفاى شنونده سوءاستفاده كرده، حب و بغض‏هاى خود به ديگران را در قالب بهتان و تهمت مطرح كنند، و چون نفس بيشتر افراد بشر، به آداب الاهى آراسته نشده است، گفتارشان قابل تصديق و اعتماد نيست و هواهاى نفسانى در بسيارى از كارهايشان تاثير دارد.

    گاهى پليدى نفس به حدى شدت مى‏يابد كه شنونده با اين كه مى‏داند آن چه درباره برادر مومنش شنيده، از واقعيت بسيار دور است، آن مطلب را نقل مى‏كند و در بعضى موارد چيزى را كه خودش نديده يا نشنيده است و آن را از قول ديگرى عنوان كرده، به گونه‏اى القا مى‏كند كه گويى خودش ديده يا با گوش خود شنيده است. اين پليدى نفس به حدى مى‏رسد كه او تكذيب متهم درباره اتهام وارد به خود را مى‏شنود؛ ولى آن را نشنيده مى‏گيرد و هم چنان به سخنان خويش ادامه مى‏دهد.

    پيشوايان معصوم (ع) با جنبه‏هاى درونى انسان به خوبى آشنا بوده و به همين دليل، غالب نقل‏هايى را كه درباره رفتار يا گفتار ديگران صورت مى‏گيرد باطل به شمار آورده‏اند؛ چنان كه از حضرت امير (ع) نقل شده است:

    الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رايت.

    باطل آن است كه بگويى شنيدم و حق آن است كه بگويى ديدم.

    حال اگر نقل كننده فرد عادلى باشد، تكليف انسان چيست؟

    حكم كلى اين است كه از نظر درونى نبايد تاثير گذارد و از نظر بيرونى نبايد براى ديگرى نقل شود. در اين مساله، از لحاظ درونى نه بايد آن را تصديق كرد و نه تكذيب؛ چرا كه تصديق هر يك از متهم و شخص عادل، مستلزم تكذيب ديگرى است. اگر شخص عادل را در دل تصديق كنى، بايد متهم را دروغگو بدانى و اگر متهم را تصديق كنى، لازمه‏اش تكذيب شخص عادل است.

    از نظر بيرونى بايد گفت: گرچه ناقل خبر، فرد عادل و درستى است، نقل كردن او موجب شده كه مشمول حكم غيبت قرار گيرد و همين امر او را از درجه اعتبار ساقط مى‏كند؛ زيرا غيبت، فسق، پس فرد غيبت كننده هم فاسق است و مطابق آيه شريفه ذيل، دانشمندان علم اخلاق معتقدند: انسان حق حكايت چيزى را كه فاسق براى او نقل مى‏كند ندارد. خداوند سبحان در قرآن كريم مى‏فرمايد:

    يا ايها الذين امنوا ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا.

    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر فاسقى براى شما خبر آورد، جست‏وجو كنيد [ سخن او را بدون تحقيق نپذيريد]؛

    پس به صرف عادل بودن نقل كننده نمى‏توان حكم كرد كه نقل كردن آن مطلب جايز است؛ چون اين فرد عادل هم مانند ساير افراد بشر، معصوم نيست و ممكن است اشتباه كرده باشد.

    يا علي ع
    پاسخ

    نمي‌دانم شما پاسخ‌هاي بنده را مي‌خوانيد يا نه! باز بر‌ميگرديد سر مطلب اول که من نفي کردم. شما ادعا مي‌کنيد که من اين حرف را از کسي شنيده ام و ادعا ميکنم از خودم است. من چند بار گفتم نه فقط کتاب فاطمه فاطمه است بلکه مجموعه آثار زن دکتر شريعتي را خوانده‌ام. و از همان اولين بار که خواندم نسبت به اين صفحه سوال برايم ايجاد شد. از چند نفر پرسيدم که آيا چنين چيزي در تاريخ هست؟ غير از يک نفر بقيه گفتند نه! رفتم تحقيق کردم و ديدم که واقعيت اينطور نيست. و براي اينکه منبع متقني آورده باشم به نهج البلاغه استشهاد کردم. اين آيه‌اي که شما براي ما نوشته‌ايد بارها و بارها در درس‌هايمان خوانده‌ايم. من شش سال در دانشگاه و هفت سال در حوزه درس خوانده‌ام و تحقيقات مختلفي انجام داده‌ام. صرفاً يک وبلاگ نويس بي‌سواد نيستم که يک چيز بشنوم و بيايم بنويسم و از آنجايي که از قضاوت‌ها و دشمني‌ها و جانبداري‌هاي کورکورانه چه در سياست چه در دين چه در علم متنفرم، تلاش ميکنم از اين مقوله دور باشم. مطمئنم اگر اين مطلب در مورد کسي غير از شريعتي بود شما اينقدر موضع نمي‌گرفتيد.