سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امکانات

درباره نویسنده
شهادت حضرت فاطمه(س)، امام علی(ع) عمر، ابوبکر، قنفذ - طلبه های ونوسی
مدیر وبلاگ : دختران طلبه[41]
نویسندگان وبلاگ :
هلیا ونوسی[7]
هدی ونوسی[14]

بازدید امروز : 1122
بازدید دیروز :1018
آی دی نویسنده
رایانامه

خوراک وبلاگ



نمیدانید خوراک چیست؟

با عضویت در وبلاگ تمام مطالب به ایمیل شما فرستاده می شود.  


آرشیو وبلاگ


سلام
از ونوس نیامده ایم
نسوان تک وجهی
شیر صفتان!!
جامعة الزهرا از نگاه دوربین
مزاحم
سرویس جامعه الزهرا !
عزاداری مدرن!
غزه! غزه! به دادشان برسیم
حاج آقا تو حرف نزن
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
حجاب و ترک خودآرایى در انظار عموم
آیا از جنگ بین دو جنس خسته نشده اید؟
از شادى تا اندوه
طلبه های ونوسی(دختران طلبه)
اهانت تا کجا؟!
مبلغ کوچولو
دلمان برای وحدت تنگ شده!
چادر برای آقایون ، سبیل برای خانم ها
دور از جان خر
صدایی که من را زمین گیر کرد
کارشناسی ارشد
برای خودم شخصیت قائلم
دلم جنوب می خواهد
فقر فرهنگی
مباحثه
به جای مادر
از خانم های طلبه بدم می اید
شب...
با خط لب بنویس!
شما هم عمامه می ذارید؟
این همه هیاهو برای چه؟؟؟
تهران شهر اخلاق...
من روضه ام
آقا بوق نزن!
بیسواد! به خودتم می گی آخوند؟
وقتی بعضی چیزها عادی شود...
سنجش به سبک دقت
هزار همه
عباس، ای نمایشگاه زیبایی
ای کاش من جای تو بودم
بیانیه
ببخشید من عذر دارم!
چرا هل می دی؟


پیوندها




موسیقی وبلاگ




لوگوی وبلاگ


شهادت حضرت فاطمه(س)، امام علی(ع) عمر، ابوبکر، قنفذ - طلبه های ونوسی


وقتی عمر و ابوبکر نتوانستند از امام علی(ع) بیعت بگیرند، سراغ حضرت فاطمه (س) رفتند.  فاطمه(س) رو به دیوار کرد. سلام کردند. پاسخ نداد.
ابوبکر: محبوبه‌ی رسول خدا(ص)! به خدا! نزدیکان پیامبر از نزدیکان خودم برایم عزیزترند. تو از عایشه برایم محبوب‌تری. دوست داشتم وقتی پدرت از دنیا رفت، من به جای او می‌رفتم! من فضیلت تو را می‌دانم. فکر می‌کنی تو را از ارث محروم کرده‌ام؟ نه! رسول خدا خودش گفت: ما ارث نمی‌گذاریم، هرچه از ما باقی می‌ماند، صدقه است!
فاطمه(س): اگر حدیثی از پیامبر بگویم، به آن عمل می‌کنید؟
ابوبکر و عمر: آری!
فاطمه(س): شنیده‌اید که پیامبر می‌گفت: خشنودی من در خشنودی فاطمه و خشم من در خشم فاطمه است. هرکس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد، گویا مرا دوست داشته و هرکس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هرکس او را خشمگین کند، مرا خشمگین کرده است؟
عمر و ابوبکر: آری! شنیده‌ایم!
فاطمه(س): در پیشگاه خدا و فرشتگانش گواهی می‌دهم شما دو نفر نه‌تنها مرا خشنود نکرده‌اید، بلکه مرا به خشم آورده‌اید. وقتی به دیدار پیامبر بروم، حتماً از شما دو نفر شکایت خواهم کرد! (1)

                                                                  ***
(وقتی امام علی را از خانه بیرون کشیدند، فاطمه(س) به سمت مقبره پیامبر راهی شد. همه زنان هاشمی به دنبالش راه افتادند. فریاد زد:)
ـ دست از سر پسر عمویم بردارید!
به خدا اگر دست از سرش برندارید، گیسو پریشان می‌کنم، پیراهن رسول خدا را بر سر می‌نهم و فریاد می‌زنم و خدا را می‌خوانم! شتر صالح که برای خدا از فرزند من ارزشمندتر نبود!
(سلمان:) ـ نزدیکش بودم. با همین چشم‌های خودم دیدم که دیوارهای مسجد پیامبر از زمین بلند می‌شوند جوری که آدم می‌توانست از زیر آن رد شود.
به سراغش رفتم و گفتم: خانم من! سرور من! خداوند پدرت را از روی رحمت و مهربانی فرستاد، شما هم خشمگین مباش!
فاطمه(س) بازگشت. دیوارها به سر جای خویش بازگشتند و گرد و غبارشان همه جا را پر کرد.(2)

                                                                  ***
عباس: علی! فکر می‌کنی چرا عمَر از همه کارگزارانش غرامت می‌گیرد، ولی از قنفذ نمی‌گیرد؟
علی(ع) نگاهی به اطرافیانش کرد. چشمانش غرق اشک شد و گفت: به خاطر سپاسگذاری از او بابت ضربه‌ای که به فاطمه(س) زد و جانش را گرفت. اثر آن ضربه مثل دستبندی دور بازویش مانده بود.(3)

----------------------------------------------------------
(1): امامت‏وسیاست/ ابن قتیبه (دانشمند اهل سنت)/ج1/ص31
(2): اعلموا انی فاطمه/ عبدالحمید المهاجر/ ج 8/ ص 719
(3): همان/ ص 723


نویسنده : هدی ونوسی ، ساعت 11:28 عصر روز شنبه 90 فروردین 27

آخرین یادداشتها